×

کنترل ارتباط با نامحرم

شماره : 1708
تاریخ : 2 ژانویه 2020
5,321 : بازدید
دانلود این سخنرانی
3.6 مگابایت
5 دقیقه و 58 ثانیه
ارسال نظر
متن سخنرانی
متن سخنرانی

نام ابو بصیر را زیاد شنیده اید اولا” پیر مرد بوده است و هفتاد – هشتاد سال عمرش بوده ثانیا” نابینا بوده است . الان به کسانی که نابینا هستند ” روشن دل ” می گویند ابو بصیر هم می گفتند چون نابینا بود . ثالثا” از بهترین اصحاب امام صادق علیه السلام بود رابعا” جلسه قرآن داشت برای یک خانم درس قرآن می گفت .

در یکی از جلسات قرآن با شاگردش یک شوخی کرد و خانم هم خندید فردا که خدمت امام صادق علیه السلام رفت چون امام علم غیب داشت و فهمید تا ابو بصیر را دید فرمود : ابو بصیر این چه کاری بود انجام دادید ؟ ابو بصیر از خجالت دستان خود را جلوی صورت ش گرفت و گفت : آقا ” استغفرالله ” غلط کردم فرمودند : ” استغفرالله ” درست است گذشتن ولی این تمام نمی شود بی زحمت این جلسه ی قرآن را تعطیل کنید .

پیر مرد نابینای هفتاد – هشتاد ساله بهترین صحابه ی امام صادق علیه السلام جلسه قرآن …. حالا یک شوخی و غلط کرده است . این را ببینید با وضعیتی که الان ما داریم : خیلی راحت د ، در مهمانی هایمان حداقل افطاری ها اینطور نباشد محرم و نامحرم سر یک سفُره با هم نباشند بگن و بخندند . خوب الگوی ما هم رسانه ی ملی ما است تا نصف شب می گویند و می خندند دختر و پسر باهم بعد صبح زلال سخن سخنرانی حجت الاسلام … سوره ی مبارکه ی احزاب را می خوانند حالا قل المومنات را ببینیم یا شب تا نصف شب ….

این فروش غیرت دینی است که صریحا” می آیند و جلوی یک خانم که شوهرش روبه رو یش نشسته است از ش می پرسند شما سالها ست ازدواج کردید هنوز هم فکر دیگری در ذهن تان هست می گوید : بله اسم هم می آورد که فلان هنر پیشه هنوز فکرم به دنبال اوست !! اینان الگوی ما هستند دیگر . حضرت امام صادق علیه السلام در مدینه بودند در زمان حکومت امام صادق علیه السلام مدینه مرکز نشر معارف دینی و فرهنگی شیعه بود .

کسانی بودند برای طلبگی به مدینه می رفتند دو تا سه سال درس می خواندند بعد به شهر خود برمی گشتند مثل جابر که هیجده سال در مدینه بود . یکی از کسانی که برای درس خواندن به مدینه آمده بود شخصی بنام محمد طیّار بود دنبال یک خوابگاه می گشت با هر زحمتی بود یک خانه برای خود پیدا کرد یک خانم جوانی بود گفت : من یک اتاق دارم به شما می دهم بروید و وسایل های خود را بیاورید بعد محمد گفتد: شما این اتاق را به من بدهید اتاق شما هم که آن طرف است !!

شما یک خانم جوان و من هم یک آقای جوان نمی شود اینطور زندگی کرد !! خانم گفت : غصه نخورید بین اتاق ها در هست در هم از دوطرف قفل می شود خیال تان راحت . رفت وسایل هایش را آورد و گذاشت داخل اتاق بعد گفت : در را قفل کن ببینم بعد خانم گفت : چرا باید قفل کنم در که باز باشد نسیم خنکی می وزد هوا از پنجره اتاق شما می آید و از اتاق من بیرون می رود حیف نیست این هوا را محمد گفت : پس این وسایل ها اینجا باشد تا به محضر امام صادق علیه السلام برم و کسب تکلیف بکنم .

به محضر امام صادق علیه السلام آمد و قصه را گفت : آقا ما به هزار زحمت این خانه را پیدا کردیم این هم این‌ طوری است امام صادق علیه السلام فرمود : سریع وسایل خود را از آنجا جمع کن . حضرت فرمود : زن و مرد زمانی که در یک مکان خلوت حضور داشته باشند سومین شخص شیطان است زود وسایل خود را جمع کن و برو .