×

عاقبت بخیری طیب

شماره : 1660
تاریخ : 1 اکتبر 2019
3,625 : بازدید
دانلود این سخنرانی
4.5 مگابایت
7 دقیقه و 34 ثانیه
ارسال نظر
متن سخنرانی
متن سخنرانی

رضوان و رحمت خدا بر طیّب یکی از لات های تهران بود که اصلا” سابقه ی دینی نداشت با همه ی بدی هایش دوتا خصلت داشت . یک خصلت ش مردانگی اش بود ؛ اگر می دید یک جا کسی مظلو هست می رفت و پایش می ایستاد . آقای مرعشی نجفی نقل می کرد خدا من را با لوتی های تهران محشور کند چون مرد هستند معمولا” هم عاقبت بخیر می شوند چون خدا این صفت را دوست دارد .گاهی اوقات جوانی می رفت در میدان ترِ بار کار می کرد . می گفت : آقا طیّب من می خوام ازدواج بکنم ولی پول ندارم ایشان گفت : صبر کن بعد ازآبروی خود می گذشت و پول جمع می کرد اگر برای خودش بود این کار را نمی کرد اما برای کسی که آمده و رو انداخته است این کار را می کرد و می گفت : بیا جوان این خرج ازدواج ت اگر هم چیزی ماند سرمایه ی زندگی ات بکن . یک روزی از یک کوچه ای داشت رد می شد چند نفر هم پشت سرش بودند دید یک سیّدی روی اثاثیه خود نشسته به سیّد گفت : آقا چرا اینجا نشستید ؟ گفت : چند ماهِ اجاره خانه ام عقب افتاده برای همین صاحب خانه من را امروز با اثاثیه ام بیرونم کرده است طیّب به رفقای خود گفت : یک وانت بار بگیرید اثاثیه اش را بریزید پشت وانت بار طیّب جلو نشست سیّد را هم جلو نشاند و بقیه و هم رفتند عقب وانت بار ؛ در یک خانه نوساز رسیدند و اثاثیه را خالی کردند به سیّد هم گفت : شناسنامه ات را بردار ید و بیاید طیّب سیّد را برد محضر و خانه را به نام ش زد کار محضری که تمام شد دست سیّد را جلو کشید تا کلید را در دست ش بگذارد گفت : آقا سیّد این خانه را که دیدید من برای خودم ساخته بودم و هنوز هم نرفتم داخل خانه بشینم ؛ به مادرت زهرا بگو اوطرف یک خانه هم برای من بسازه . دعای طیّب همیشه این بود : می گفت : خدایا پاک م کن و خاک م کن . خصلت دوم ش هم این بود که با دستگاهِ امام حسین علیه السلام آشتی بود قهر نبود ایام محرم که می رسید خود را به زیر خیمه ی امام حسین علیه السلام می رساند . دسته داشت از جنوب شهر تهران دسته ی طیّب معروف بود خود ش هم الم بلند می کرد یک مرتبه می گفتند : رئیس کلانتری منطقه جلوی دسته طیّب را گرفته بود طیّب که ته دسته بود وقتی شنید رئیس کلانتری جلوی دسته اش را گرفته دوید آمد و در گوش رئیس کلانتری یک سیلی زد و گفت : جلوی دسته را می گیرید ؟ رئیس هم هیچ نگفت چون می دانست طیّب پای امام حسین علیه السلام ایستاده است . سال چهل دو حضرت امام که فریادش از قم بلند شد علیه اسرائیل و آمریکا و طاغوت و بعضی به ظاهر مقدس ها به میدان نیامدند و ترسیدند طیّب آمد و به هواداری از امام دسته به راه انداخت . طیّب را گرفتند زدند و شکنجه اش کردند در زندان که تو یک لات هست چه به این حرف ها که پشت سرِ یک مرجع تقلید راه بیفتی ¡¡ به طیّب گفتند : حاضریم آزادت کنیم وضع ت هم خیلی خوب شود به یک شرط و آن هم این که : یک مصاحبه ی رادیوی ترتیب می دهیم در آن مصاحبه بگوید ن پول گرفتم بخاطر پول بیرون آمدم ؛ طیّب بر روی حساب مردانگی اش گفت : من پول نگرفتم من برای جدِ این آقا آمدم بیرون من را با پسرِ فاطمه ی زهرا درنیاندازید گفتند : تو را اعدام می کنیم گفت : هر کاری که می خواهید بکنید . حکم اعدام ش آمد برادر طیّب به نام طاهر می گوید من برای دیدن طیّب رفتم دیدم این بدن هیکلی اش یک نی قیلون شده آن قدر که شکنجه کرده بودند و زده بودند او را . بهش گفتم : کاری نداری گفت : نه کارِ من تمام است حکم اعدام م آمده است فقط سلام من را به آقا روح الله برسان و دوتا پیغام به ایشان بده . یکی اینکه : بگو من به شما خیانت نکردم دوم اینکه : بعد از این که من مردم من را کشتند بگو آقا شما آن طرف من را شفاعت کنید من سابقهِ خوبی ندارم . برادر طیّب می گوید : رفتم قم خدمت حضرت امام و به ایشان گفتم : آقا حکم اعدام طیّب آمده است امام خیلی متاسف شد گفت یک جوری سلام ِمن را به طیّب برسان بعد گفت : طیّب دوتا پیغام برای شما داشت .امام فرمود : می دانم طیّب مرد است اهل خیانت نیست گفت : آقا پیغام دوم طیّب هم این بود که : شما شفاعت ش را بکنید حضرت امام سرش را پائین انداخت و فرمود : طیّب کارش درست است و احتیاجی به شفاعتِ من ندارد . طیّب را اعدام کردند و از اولین شهدای انقلابِ اسلامی بود الان قبرش در حرم عبدالعظیم شهرِ ری هست . کسانی که از آنجا رد می شوند می نشینند یک فاتحه می خوانند و حاجت می خواهند .

گفت : گدایی گردد ازجذبِ شاهی

به یک لحضه دهد کوهی به کاهی

خداوند در یک لحضه خریدار می شود .